۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

کاوه کردی مقدم زندانی سیاسی، درگذشت

کاوه کردی مقدم زندانی سیاسی کرد اهل اشنویه که در زندان ارومیه تحمل حبس می نمود، روز گذشته مورخ هفتم شهریورماه 89 در بیمارستانی در ارومیه فوت کرد. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این زندانی سیاسی که به بیماری "سرطان معده و ریه" مبتلا بود از یک ماه پیش در مرخصی دیر هنگام استعلاجی جهت درمان بیماری قرار داشت، اما به دلیل تاخیر در درمان و پیشرفت بیماری سرانجام درگذشت. پزشکان از مدت ها پیش نسبت به وضعیت وخیم کردی مقدم هشدار داده و به مسئولان گفته بودند که بایستی در بیمارستانی مجهز تحت مداوای متخصصان قرار گیرد اما مسئولان تا ماه گذشته با درخواست مرخصی استعلاجی وی مخالفت می نمودند. سرانجام وی به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان و تشدید بیماری، قریب به یک ماه پیش به بیمارستانی در شهرستان ارومیه منتقل شد. کاوه کردی مقدم در سال 87 به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" توسط شعبه یک دادگاه انقلاب ارومیه به تحمل سه حبس تعزیری محکوم شده بود. شایان ذکر است که خبرگزاری هرانا پیش تر نسبت به وضعیت وخیم این زندانی سیاسی و قطع امید کردن پزشکان از وی گزارشی منتشر کرده بود.

منبع خبر: هرانا

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

نشريه سبز در فيس بوك

هم اكنون عضو گروپ نشريه سبز در فيس بوك شويد.
براي عضو شدن روي لينك نشريه سبز كليك كنيد

پسر احمدی نژاد در جمع لباس شخصی های دانشجو نما / عکس


دیدار احمدی نژاد با پسرش : پسر بزرگ احمدی نژاد یکی از لباس شخصی های بود که در نشست شب گذشته لباس شخصی های دانشجو نما با احمدی نژاد در میان <تماشاچیان> دیده شد.


سریال های تلویزیونی ماه مبارک رمضان

1. روحانی یک عدد

2. پیرزن سال خورده یک عدد ترجیحا ثریا قاسمی

3. ترک زبان یک عدد نمک سریال

4. دختر جوان و زیبا دو عدد

5. پسر جوان و جذاب یک عدد

6. زن زیبا و معصوم یک عدد ترجیحا مریم کاویانی

7. مرد میانسال دو عدد ترجیحا امین تارخ

طرز تهیه:

ابتدا همه را جز آقای روحانی در یک قابلمه ریخته و سپس خوب بهم می زنیم تا به اندازه کافی بهم بخورند و بهم بریزند. سپس آقای روحانی را بعنوان مشکل گشا وارد قابلمه می کنیم. بعد از نیمساعت در قابلمه را بر می داریم و جلوی 70 میلیون می گذاریم. اگر خوردند و مسموم شدند، چه بهتر، اگر نخوردند، دوباره بر می گردانیم توی قابلمه و دوباره هم می زنیم. این عمل را آنقدر تکرار می کنیم تا بالاخره بخورند. مثل آش خاله، که بخوری پاته، نخوری هم پاته!

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

روز ایران سبز درراه است

روز ایران سبز درراه است و اعدام و شكنجه و زندان نمي تواند جلوي سيل سبز را بگيرد.



هرانا؛ وضعیت نامساعد جسمی رضا شهابی فعال کارگری در بند


خبرگزاری هرانا – صبح روز پنج شنبه 28/05/1389 خانواده رضا شهابي فعال کارگري و از اعضاي سنديکاي کارگران اتوبوسراني تهران در زندان اوين با وي ديداري حضوري داشتند .
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا؛ در اين ديدار که ربابه رضايي همسر ، شيرين شهابي دختر و برادر کوچکتر اقاي شهابي حسن شهابي حضور داشتند اين فعال کارگري توانست دقايقي با خانواده خود ديدار کند.
به گفته يکي از ملاقات کنندگان رضا شهابي به شدت دچار ضعف جسماني شده، و با اشاره به ناراحتي و درد شديد در ناحيه گردن و کمر به مبتلا شدن به بيماري گوارشي اشاره کرد . از وضع جسماني اين فعال کارگري کاملا مشهود بود که وي به شدت زير فشار روحي قرار داشته است . یکی از نزدیکان وی به گزارشگر هرانا گفت، آقای شهابی به شدت دچار ضعف جسمانی شده است و از ناحیه گردن و کمر به شدت احساس ناراحتی می کند و هم چنین از بیماری گوارشی در رنج است. قابل ذکر است رضا شهابي پيش از بازداشتش به دليل درد شديد در ناحيه گردن و کمر خود تحت نظر پزشک بوده و در تاريخ 18/3/89 يعني کمتر از 5 روز قبل از بازداشتش در يکي از مراکز پزشکي تهران راديوگرافي و الکتروميوگرافي را انجام داده بود.
منبع خبر : هرانا

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

ولايت فقيه مرده و ديگر زنده نخواهد شد وعده ما روز قدس درخيابان ها

ولايت فقيه مرده و ديگر زنده نخواهد شدترس ووحشت ديكتاتوري از همين است كه باز هم جنبش از جايي ديگر شغله بكشد براي همين سركوب را بيشتر مي كند ولي ترسي نداريم وعده ما روز قدس درخيابان ها

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

ضرب المثل‌های ممه‌ای

آن ممه بشکست و آن پیمانه ریخت/ ممه همسایه چاقه/ ممه رو باید دم حجله برید/ ممتو سفت ببند، لولوی همسایه رو دزد نکن/طرف ممرو تو هوا نعل می کنه/ شیر از ممش نمی چکه/ممه رو هر وقت از آب بگیری تازست/از ممست که بر ممست/ممه لولو رو ول کرده، لولو ممه رو ول نمی کنه/لولو تو سوراخ نمی رفت ممه به دمش می بست/لولو بیار ممه بار کن/ لولو حاضر و ممه حاضر/ممه بالاتر از ممه بسیار است/خدا یه لولو به تو بده یه ممه به من/جا تره و ممه نیست



كلكسيون محمود احمدي نژاد

















۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

آخرین نامه ‌ی محمد نوری‌زاد به علی خامنه‌ای

سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

مرگ، بی‌گمان سرخواهد رسید، و ما را وشما را به کام خود فروخواهد کشید. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس وکاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، برسردست می‌برند و اشک‌ریزان و برسرزنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی تان می‌نهند. مزار ما، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ می‌شود، و مزار شما، با گنبد و بارگاهی مجلل، با تالارها و شبستان‌ها و رواق‌ها و صحن‌ها و هتل‌ها و دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، و با فروشگاه‌ها و کتابخانه‌ها و بوستان‌هایی پراز گل و گیاه، آذین خواهد یافت.

ما، که غریب و گم گشته‌ایم، زود از خاطره‌ها محو خواهیم شد، شما اما، که از سامان‌دهندگان بخش‌هایی از تاریخ این سرزمین‌اید، تا روزگاران دراز برسر زبانها خواهید بود. باهرآنچه که ما نخواهیم داشت، و با همه‌ی آنچه که شما خواهید داشت، یک سرنوشت مشترک، ما را و شما را به هم پیوند می‌زند. و آن: پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسم‌هایمان، و پاسخ گویی به رفتار و اعمال دنیاوی‌مان در سرای باقی است. و باز این که: ترازوی دقیق و مویین خدا، به یک جهش، تکلیف خرد و کلان ما بی‌نشانان را مشخص می‌کند، و تعیین تکلیف شما، به خاطر مسئولیت‌های فراوانتان به درازا خواهد کشید.

گرچه در دستگاه سریع الحساب خدا، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود، با شما اما، تا به ریز ریز امضاها وامرونهی‌ها و خنده‌ها و اخم‌ها و طردها و جذب‌هایتان رسیدگی نشود، زمانبر شما به کندی گام‌های مور، گذر خواهد کرد.

ما را و شما را یک به یک بر بلندی‌های محشر می‌ایستانند تا راضیان و نا راضیان با عبور از مقابل ما، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سردهند. ما را که آوازهای با ما نیست، مردمان فراوانی نخواهند شناخت، شما را اما دوستان راضی،و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود.

دوستان و دوستداران شما، از نیکی‌های شما خواهند گفت. که:

خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنه‌ای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت می‌نمود. صدای خوشی در نماز داشت. از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت. یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مردمان دنیا، با این زورگویان خدانشناس درافتاد. سید عزیز، کشور ما را از هزار توی فتنه‌ها عبور داد و به هر بهانه، ما را از دشمنان در کمین با خبرکرد و برحذر ساخت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه در فقر و فساد ریشه‌داری دست و پا می‌زد، همزمان اما از سلول‌های بنیادین به شلیک موشک‌های یک و دو و سه‌ی شهاب، و از آنجا به غنی‌سازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهواره‌ی امید، و حتی به پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه براسراییل دست یافت. ما ‌ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به درآمدیم و به نوا رسیدیم. خدایا، ما که در دنیا از او، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبه‌ی مناسبی برای او مهیا کن.

رهبر گرامی،

همه‌ی ما قبول داریم که شما هوشمندی‌ها و درایت‌های موثری را به روان جامعه جاری فرمودید، اما شرمنده‌ام که فراتر از دوستان و دوستداران شما، که عمدتا از بهره‌مندان رهبری شمایند، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد. من، از باب دوستی و رفاقت، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم، شمارگانی از این شکوه‌ها را برای شما واگویه می‌کنم تا مگر در این فرصت باقیمانده، خود را برای پاسخگویی به مطالبات رها مانده‌ی مردم در پیشگاه عدل خدا آماده کنید. با این اشارت، که دستگاه حسابگری خدای متعال، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است، و ابراز رضایت و شکایت مردمان، تنها تراشه‌ی نوری است از عدالت او تا حجت برهمگان ما و شما تمام شود. از زبان شخص شما بارها و بارها شنیده‌ایم که: مراقب "حق النّاس" باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییه‌ی مردمان‌مان در محشر عدل خدا برمی‌شمرم، گزیده‌ای از میلیون‌ها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید، باید بدانها پاسخ گویید.

شاید دوستان چشم بسته‌ی حضرت شما که در دستگاه‌های قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند، از نمونه‌ی پرسش‌هایی که من برای شما آورده‌ام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بی‌گناه کرده و می‌کنند، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوری‌زاد را خاموش کنید و چه نکنید، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگی‌اش دراندازید، من خامنه‌ای در فردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسشها مواجهم. او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بی‌کسی‌ام باخبر کرده است. پس با این مقدمه، شما را به عرصه‌ی محشر می‌برم. به همان بلندی مشرف. شما هستید و مردمان معترض. و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است.

درآن وادی پراضطراب، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد:

۱- ‌ای خدا، سیّدعلی خامنه‌ای، در کنار خوبی‌هایی که باید می‌داشت و داشت، و با کارهای خوبی که باید انجام می‌داد و داد، از همان بدو رهبری اما، برطبل تفرقه‌ی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق "خودی و غیرخودی" جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچ گاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راه‌های عبور مارا مسدود کرد. خدایا، مگرنه این که او، علاوه برآن که رهبر موافقان خودبود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را درباره‌ی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا درهمه جا، گزینش‌گران او، راه را بر ما و برفرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟

۲- خدایا، دوره‌ی طولانی رهبری سیّدعلی خامنه‌ای، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود. او - سیدعلی - هیچ گاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد، درنیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هرآنچه که او می‌خواست و بدان متمایل بود، دغدغه‌ای نداشتیم. اما عجبا که درهمان سالهای رهبری او، جو جامعه، به لایه‌های تودرتوی خوف و هراس آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی، به حبس و شکنجه درمی‌افتادند و دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی فراوان می‌شدند. شب‌ها و روزهای خانواده‌های بسیاری، در متن اضطراب سپری می‌شد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی، جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود.

۳- خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها پرداختند. یک فلک زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت می‌افتاد، اما رییس جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می‌خندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیرپای نمایندگان بزدل مجلس می‌شد. تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوه خوار ذبح شود، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش، به یغمای آندسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون می‌ایستادند و هیکلش را رنگ می‌زدند.

۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن همه اما، اعتیاد و بی‌کاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکله‌ی کشور شد. آبروی کشور در سطح جهان، فروکشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغله‌هایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به سالم سازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هریک از اینان به کارهای متعددی گرفتاربودند، کسی نمی‌ماند که به اعتیاد گسترده‌ی مردان و زنان و جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرف گرایی فراوان شان، و به کج روی‌های مکررشانرسیدگی کند.

۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت ناپذیری مردم و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی چون رییس جمهور دروغ می‌گوید و پول و فرصت مردم را بالا می‌کشد و دوستان خود را نیز دراین حرام‌خواری و به باد دادن فرصت‌های بی‌بازگشت کشور تهییج می‌کند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و هم‌کیشان خود را به نوا نرسانند.

۶- نخبگان، خدایا، به دلیل برسرکاربودن ناشایستگان و نالایقان، و به دلیل تخریب وجهه‌ی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده می‌کشید، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی درافتاد. کارهای محوری کشور برزمین ماند. مدیریت کودنانه‌ی مبتنی بر نفتخواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سالبه سال، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیر نفتی کشور درکار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کم کاری و کج روی، دغدغه‌ای نداشته باشیم. نخبه‌ها رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و همین آفت نخبه‌کشی و گرایش به بی‌نخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بی‌سوادان بیفتد و دارایی‌های کشور به‌باد داده شود.

۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچگاه فرصتی برای ابراز خواسته‌های خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان به‌حساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده می‌شد، و در حرکتی همه جانبه، همه‌ی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمی‌افتادند، و در احکامی مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و دهسال و اعدام، محکوم می‌شدند.

۸- خدایا، دیدی که خامنه‌ای، درکنارهمه‌ی خصلت‌های خوبی که داشت، برای تداوم رهبری‌اش اما، مقوله‌ای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا، نماینده‌ای مستقل و منتقد و صاحب رای، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که ‌هاله‌ای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دور دست‌های تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقه‌ای که او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازه‌ی ورود به حریم آسیب‌شناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلاف‌کاری، به بدنه‌ی بیمار و تب‌آلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبه‌ی حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فروکشید و در زباله‌ی روابط تو درتوی مناسبات سخیف طایفگی فرورفت و پس کشید و با همه‌ی هزینه‌ها و شهیدها و آسیب‌ها و زحمت‌ها، به‌جایی نیز نرسید.

۹- درادامه‌ی این فروپاشی‌های همه جانبه، به چهره‌ی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد. بنحوی که: صداو سیما، خشن‌ترین دروغ‌ها را آذین بست، و وجهه‌ی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانه‌ها نیز، به تلمبه‌ای مانند شدند که از چاه آب، به جای آب، سرگین‌های بویناک بیرون می‌کشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم می‌نهادند.

۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کم‌خردی چون احمدی نژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به‌زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرورفته بود، جفا به مقام خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسل‌های بعدی ما بود. باید آن نظام آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست می‌داد اما خامنه‌ای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد.

۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هرکجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی‌آنکه مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی درآن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور، به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی، فروکشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و حق‌پوشی، به رویه‌ای متداول بدل شد. هم درمیان مردم، و هم حتی در میان روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابه‌اش در آزادگی‌اش بود، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانه‌ی او، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که درمنبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به‌خانه‌ی معنوی روحانیان که حوزه‌های علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهرهای مخوف پرداخت. هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغض‌ها و درد‌های مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزه‌ها و حاکمیت بگذارد. روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگی‌اش به حکومتها بود، به آنچنان روزی از بی‌هویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونه‌ی مجامع و حوزه‌های علوم دینی کنار گذارده می‌شدند. درعوض، مداحان سطحی و فریبکار، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی برسر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینه توزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشورما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمی‌رسیدند.

۱۲ - خدایا، سیدعلی، با گماردن افرادسست و بی‌دانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی ازقانون، حتی به رییس جمهور و دولت و بزرگان آن کشور می‌پرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر می‌کشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمی‌شد. ظاهراهمگان، وبویژه بزرگان، راه‌های گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالی‌الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی برمسند قاضی القضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم، قاضی القضات به کسی گفته و می‌گویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد. اما این شیخ، بدون این که ذره‌ای تجربه، و ذره‌ای دانش قضایی داشته باشد، برمسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستین‌ها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرارداد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرم‌هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی، کودکان را نیز به خنده وامی‌داشت. اما همین جرم‌های خنده دار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندان‌های انفرادی و شکنجه درافتادند. خدایا، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد، و عدالت وعلی و اولاد علی، و همه‌ی آموزه‌های دینی، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند.

۱۳- البته خدا، درهمه‌ی این سال‌ها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری را در جامعه‌ی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده، و با ادبیاتی که دوره‌اش سپری شده بود، با قدرت‌های برتر جهان سخن گفت. بی‌آن که پا به پای مرگ برآمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد. این ادبیات، از گنجینه‌ی دارایی‌های خود، فرد منطبقی چون احمدی‌نژاد را برگزید و برکشید و برمسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعال‌تر شود، و سفره‌ی شعارخواری عوام، باهمه‌ی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هرکجا در هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده می‌شد، ‌ای خدا، بی‌آن که دیرینگی چند هزار ساله‌ی ‌ما، و دارایی‌های علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی و عبوسی و هیمنه‌ی تروریستی ما تبلیغ می‌شد.

۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام می‌داریم: ماموران سید علی ممکن است از مطالعه‌ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده‌ی صادق آن برنامه‌ای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوری‌زاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سرخیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می‌نوشت، با آغوش گشوده‌ی علی و یاران او مواجه می‌شد و هرگز کسی متعرض او نمی‌شد. اما چرا در جامعه‌ی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل و سیره‌ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می‌گفت و از همگان انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله می‌داد.

۱۵ - خدایا، سیّدعلی، با همه‌ی مراتب علمی‌اش، و با همه‌ی زیرکی و شم شریف سیاسی‌اش، و با همه‌ی ذکاوت‌های منحصر بفردش، بی‌آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور می‌بود، به هرکجای مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایره‌ی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را درهمه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات کالا مبادرت می‌کرد، و هم با کلت و بی‌سیم و مسلسل خود در مناقصه‌های اقتصادی شرکت می‌نمود و در همه جانیز برنده‌ی بلامنازعه‌ی این مناقصه‌ها بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور - آنگونه که خود می‌خواست - دست می‌برد.

مشغله‌های این چنینی، ‌ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگز به میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین، هیچگاه به رواج تن فروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال رایج فعالیت‌های اقتصادی مردمش، و به اسلامی که زیر دست و پای ماموران قلدر و بی‌خرد، و مسئولان بی‌کفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر می‌زد و استمداد می‌طلبید، توجه نکند.

۱۶- تا این که ندانم کاری‌ها و شعارگویی‌ها و فریبکاری‌های فرد نالایقی چون احمدی‌نژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت. بله ‌ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند، در تحریم همه جانبه‌ی ما متحد شدند. التماس‌های پنهان و آشکار رییس جمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی، با همین تحریم‌های همه جانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و برزمین گرم‌مان کوفتند.

رهبرگرامی ما،

کامتان شیرین. اگر که، از مطالعه‌ی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموخته‌ایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه می‌ستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنه‌ی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشته‌ای است که مستقیم، رو به شما می‌نویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک می‌دانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحش‌های ناموسی به تنگنای روحی و روانی دراندازند. من همه‌ی این ابتلائات آتی را بجان می‌پذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم.

ای کاش بعد از پنج نامه‌ای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم، مرا فرا می‌خواندید و برمن می‌آشفتید که فلانی، تو را چه می‌شود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصت‌های از کف رفته، نه از بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بن‌بست حتمی و فروپاشی عنقریب، نه از مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربه‌هایی می‌گفتم که بر درخانه‌ی شما می‌خورد و شما آن‌ها را نمی‌شنوید. و آن، ضربه‌های کف دست مرگ است که بر خانه‌ی دل ما و شما می‌خورد و ما بی‌اعتنا به او، سر به کار دلخواه خود فرو برده‌ایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، باشتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، وجنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک ریزان و بر سرزنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.

رهبرگرامی ما،

این که "آخرین نامه" را به این نوشته عنوان داده‌ام، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بی‌نشان و بی‌آوازه‌ایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت. آنان با غرور خواهند گفت : خامنه‌ای، رهبری فهیم و با خرد بود. گرچه در مقطعی از اواخر عمرش، رشته‌های اداره‌ی کشور از دستش به در رفت و خسارت‌ها بالا گرفت، در سال‌های بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت. دل‌های رمیده را از هر سو برسر سفره‌ی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشک‌ها را سترد. قدرت‌های در سایه را از هرکجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون نلسون ماندلا، از منصب‌های کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت قانون هموار ساخت. بساط رابطه‌های مخوف را برچید. آدم‌های کم خرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را برسر کارها گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران وایرانی را ترمیم کرد و برکشید.

آری رهبر گرامی،

همه‌ی ما دوست داریم شما را بربلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک هماره‌ی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دوقدمی یک چنین افق مبارکی ایستاده‌اید. دراین یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان قدرت‌های در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شده‌اند. به امید روزی در همین نزدیکی‌ها، که با درایت شما، همه‌ی دورنگی‌ها به یک رنگی، و همه‌ی جدایی‌ها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد، شایسته‌ی حتمی فروپاشی است. و شما نیک تر از ما می‌دانید که: ما را جز به فرا بردن فهم‌ها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمان‌مان چاره‌ای نیست.

رهبرگرامی،

اگر پرسش شما این است که از کجا می‌توان آغاز کرد، پاسخ می‌دهم: به یک دستور شریف شما همه‌ی زندانیان بی‌گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می‌گردند. این همان بارقه‌ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بسته‌ایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را می‌بینم که مردمان ما با غرور بر زبان می‌آورند و بدان مباهات می‌کنند. یاعلی!

فرزند شما: محمد نوری زاد
بیست مرداد هشتاد و نه

منبع خبر :‌ گاه نوشت محمدنوري زاد

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

لا اكره في الدين!

اخراج علي كريمي به چه بهانه اي ؟! روزه خواري يا دست بند سبز در تيم ملي اي كاش مريد مولايمان امام حسين بوديم كه چه زيبا امتش را به امر به معروف و نهي از منكر دعوت مي كرد حالا بايد منتظر اخراج مهدي مهدوي كيا و همه بچه هابي كه دست بند سبز داشتند به بهانه هاي مختلف باشيم .


۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

راه اندازی تلویزیون رسانه سبز ایران؛ «رسا» رسانه ای برای یک گام به پیش

همزمان با آغاز یکصد و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه، تلویزیون اینترنتی رسانه سبز ایران (رســا)، در روز جمعه ١۵ مرداد ١٣۸۹ روی خروجی وب قرار گرفت و تلویزیون ماهواره ای آن نیز، در نخستین دهه ماه رمضان آغاز بکار خواهد کرد. این رسانۀ دیداری و شنیداری مستقل، توسط گروهی از فعالان جنبش سبز، با هدف "تحقق استراتژی جنبش سبز ملت ایران، یعنی آگاهی بخشی عمومی و ممانعت از دروغ" و در جهت انعکاس مطالبات برحق ملت ایران"، راه اندازی شد.
دست اندرکاران و بانیان رســـا، در شرح دلایل راه اندازی آن، گوشه هایی از تجارب رسانه ای یکسال اخیر جنبش سبز و روند تکوین و رشدِ نظریۀ "هر شهروند یک رسانه" را مورد تحلیل قرار داده و همزمان خاطرنشان کرده اند "حاکمیت مبتنی بر استبداد دینی و سرکوب، بسیار کوشیده است تا صدایی از مردم ما در درون و بیرون کشور به گوش نرسد و به همین منظور، می بایست در کنار امواج بی پایان رسانه های خُرد، رسانه هائی شکل بگیرد که بتوانند صدای ملت ایران را با کیفیت بهتر و موثر تر بازتاب دهند." آدرس این وب سایت WWW.RASATV.NET می باشد.

متن کامل بیانیۀ افتتاحیه و منشور ده ماده ای «رســـا»، به شرح زیر است:


الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّـهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّـهَ وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ حَسِيبًا سوره احزاب، آیه 39

جنبش سبز ملت ایران همانند کلمه ای پاک و پیراسته ، برغم رنج های بسیار و طاقت سوزی که ملت بزرگ ما در راه دفاع از حق گمشده خویش تحمل کرد، بالید و برکشید و روز به روز بر استواری و گستره و ژرفایش افزوده شد.
صدای ملت ما صدای آزادی، عدالت و حاکمیت قانون است. صدایی که با گلوله، زندان، شکنجه، تحقیر و تهمت نه تنها خاموش نشده است، بلکه طنینی جهانی یافته است.

اقتدارگرایان با تکیه بر استبداد دینی و سرکوب، بسیار کوشیده اند تا صدایی از مردم ما در درون و بیرون کشور به گوش نرسد. در برابر این یکه سالاری و غوغای رسانه های حکومتی، مردم ما خود به میدان آمدند. شعار "هر شهروند یک رسانه" به حقیقت پیوست. ملتی بزرگ وارد صحنه شد و جنبش سبز ملت ایران در رسانه های مکتوب و مجازی و صوتی و تصویری ثبت شد. تا به حال جهان چنین تجربه ای را شاهد نبوده است. ضبط فیلم و خبر رسانی از شهیدانی که در خیابان ها کشته شدند، نشانه ای از این حضور سبز و گسترده ملتی بود که نمی خواست خون جوانانش از یاد برود.

از همان روزهای نخست شکوفایی جنبش سبز، آشکار بود که صدا و سیما و نشریات و تریبون های حکومتی چه رفتاری خواهند داشت. از سویی تمامی رسانه های مکتوب و حتی مجازی یکی پس از دیگری توقیف و تعطیل شدند. روزنامه نگاران به زندان افتادند، آواره شدند، از ایران به خارج ایران کوچیدند...اما پرچم خبر رسانی را لحظه ای از دوش نیفکندند. از این رو به حق رهبران جنبش سبز به صراحت از نیاز ملی و مردمی تحقق یک رسانه آزاد سخن گفتند.

می بایست در کنار امواج بی پایان رسانه های خُرد، رسانه هائی شکل بگیرد که بتوانند صدای ملت ایران را با کیفیت بهتر و موثر تر بازتاب دهند. رسا یکی از آن رسانه هاست. تجربه هم نشان داده بود، رسانه های فارسی زبانی که از بودجه دولت های دیگر تغذیه می کنند، در نهایت در جهت منفعت و سیاست همان کشور ها حرکت می کنند.

مثل تشنه ای که در جستجوی آب است،رسانه ای نیاز بود که مثل چشمه ای خوشگوار و زلال باشد. تاسیس یک رسانه کاری است سترگ و نیازمند امکانات گسترده. رسانه سبز ملت ایران بی هیچ ادعایی گام کوچکی است در این راه. گامی کوچک و البته استوار و سنجیده. این رسانه مخاطب اصلی خویش را ایرانیانی می داند که به دلیل انسداد فضای سیاسی و اجتماعی از خبر محروم مانده اند.

رسا تلاشی است برای این که صدای ملت ایران باشد، صدایی که نمایندگان آن رهبران شناخته شده و مورد اطمینان ملت ایران هستند. رسا برای تحقق استراتژی جنبش سبز ملت ایران یعنی آگاهی بخشی عمومی و ممانعت از دروغ که سکه ی رایج حکومت ایران شده است، بازتاب دهنده ی مطالبات برحق ملت ایران است.

رسا با چنین رویکرد و خط مشی ملی و مردمی، به غیر از مردم ایران که خود پشتوانه و نقطه اتکای چنین رسانه ای هستند و خواهند بود، به هیچ دولت و سازمان و نهادی که از بودجه خارجی استفاده کند، پیوندی نخواهد داشت. خیر کثیر در همان تکیه بر خداوند و ملت بزرگ ایران است.
اگر می خواهید این رسانه تداوم و ارتقا یابد با کمکهای مالی خود در اداره رسا شریک شوید. تک تک شهروندان سبز ایران سهامدار رسانه سبز ایران هستند.

منشور رسا که شناسنامه رسانه سبز ایران است به پیوست منتشر می شود. تلویزیون اینترنتی رسا همزمان با یکصد و چهارمین سالگرد نهضت مشروطیت در روز جمعه 15 مرداد 1389 آغاز بکار می کند. تلویزیون ماهواره ای رسا در نخستین دهه ماه مبارک رمضان به یاری خدا مهمان سفره افطار هموطنان خواهد بود.

می دانیم انتظارات همراهان جنبش سبز از تلویزیون خودشان بسیار زیاد است، اما با توجه به مقدورات اقتصادی و محدودیتهای مختلف امنیتی، سیاسی و فرهنگی کاستی های ما را به بزرگی خود خواهند بخشید. رسا چشم انتظار پیشنهادات، انتقادات و همکاری یکایک هموطنان است .برنامه های تولیدی صوتی تصویری خود را هرچند کوتاه و با هر کیفیتی بویژه عکسها و فیلمهای خبری روز را برای ما بفرستید. شما چشم و گوش رسا هستید.



منشور رسانه سبز ایران - رسا:


در شرائطی که اقتدارگرایان حاکم بر ایران با در اختیارداشتن همه امکانات رسانه ای، ایجاد انحصار خبری و سوء استفاده از صدا وسیما تلاش کرده اند کلیه مجاری اطلاع رسانی را به روی ملت ایران ببندند و جنبش سبز اعتراضی مردم را از پیگیری اهدافش باز دارند، بازکردن راه اطلاع رسانی آزاد به روی مردم ایران یکی از ضرورت های این مرحله از جنبش و به مثابه فریضه ای ملی به شمار می رود. از این رو به همت جمعی از همراهان جنبش سبز مردم ایران شبکه ماهواره ای – اینترنتی به نام شبکه سبز ایران (رسا) تأسیس شده است.

ماهیت شبکه:
رسا شبکه‌ای است که به زبان فارسی (و در صورت لزوم به زبانهای دیگر) برای ايرانیان راه اندازی شده و به انعکاس و پخش اخبار، تحلیل، گزارش و برنامه های فرهنگی، هنری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می پردازد.


استقلال سیاسی و مالی شبکه:
رسا موسسه ای است غیر انتفاعی و مستقل از احزاب، سازمانها و نهادهای سیاسی دولتی و غیر دولتی که به دلیل خفقان موجود در کشور، خارج از ایران ثبت شده و در چارچوب اصول مطرح شده دراین منشور فعالیت می کند. منابع مالی این شبکه تنها از طریق کمک‌های مردمی و تبلیغات خواهد بود و از هیچ دولت و یا سازمان دولتی خارجی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مطلقا کمکی دریافت نخواهد کرد.


اصول کلی و خط مشی دهگانه شبکه:

یک: کرامت انسانی، عدالت، آزادی و حقوق بشر
رعایت عدالت در تمامی‌ابعاد آن، حفظ کرامت انسانها و پایبندی به موازین حقوق بشراز اصول بنیادین است. این شبکه مخالف هرگونه تبعیض جنسیتی، قومیّتی، دینی، مذهبی‌ و نژادی است و برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران تلاش می کند. ایران متعلق به همه ایرانیان است و تمامی‌افراد در برابر قانون برابر و از حقوق مساوی برخوردارند.


دو: اسلام رحمانی و اخلاق
رسا اسلام رحمانی را متضمن ارتقای اخلاق نزد حاکمان و شهروندان دانسته و خود را مروج اسلامی می داند که عدالت شاکله آن است، خردورزی را پاس می دارد، مقتضیات زمان و مکان را نیک می شناسد، با مردمسالاری و حقوق بشر منافاتی ندارد و مخالف هرگونه حقوق ویژه برای اشخاص و اقشار خاص در سطح جامعه و حاکمیت است. رسا حفظ موازین اخلاقی را در تمامی ‌فعالیت‌های خود الزامی می‌داند و رسیدن به اهداف خود را تنها از طرق مجاز اخلاقی‌ دنبال می کند.


سه: حق تعیین سرنوشت و مردم سالاری
رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و خداوند انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است و هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد. رسا حق تعیین سرنوشت مردم به دست خویش را پیگیری می کند و حق انتخابات آزاد را که از خواست‌های اصیل جنبش سبز مردم ایران است از اولویت‌های خود دانسته و از آن دفاع می کند و مخالف محدود کردن انتخابات آزاد تحت عنوان نظارت استصوابی وعناوین دیگر است. رسا تکیه بر خرد جمعی را راه بهینه اداره جامعه می‌ داند.

چهار: تمامیت ارضی و وحدت ملی
رسا بر پایه دفاع ازتمامیت ارضی و وحدت ملی ‌و ارتقای شأن و جایگاه کشور در عرصه بین المللی عمل می کند و در عین دفاع از خواسته های بحق اقوام ایرانی با هرگونه جریان جدایی طلبی مخالف است.


پنج: استفاده از روشهای مسالمت آمیز و مدنی
رسا با تکیه بر منشور جنبش سبز تنها راه عملی ‌و مطلوبِ تغییر وضع کشور و نیل به مردم سالاری و آزادی را روش‌های مسالمت آمیز و مدنی می‌داند.


شش: حاکمیت قانون
راه اداره، ترقی ‌و توسعه کشور حاکمیت قانون در تمامی‌ ابعاد و جوانب برای افراد، گروه‌ها و نهاد‌ها و حکومت است و این راهبردی اساسی‌ برای نیل به مردم سالاری حقیقی ‌و پایدار می باشد. رسا عدالت و آزادی را اصول جدائی ناپذیر از حاکمیت قانون دانسته و با هرگونه استفاده ابزاری از قانون مخالف است. قانون نباید وسیله اعمال سلیقه ، خشونت ورزی و نقض حقوق بنیادین شهروندان گردد.


هفت: قرائت دموکراتیک از قانون اساسی و آرمانهای انقلاب اسلامی
رسا اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه قرائت دموکراتیک و حقوق بشری در جهت احیای آرمانهای اصیل انقلاب یعنی استقلال، آزادی، عدالت و اسلام رحمانی و نیز توسعه را مبنای فعالیت خود شمرده، طرح بحث اصلاح قانون اساسی و ساختار سیاسی را در یک فرآیند مذاکره و گفتگوی ملی با مشارکت همه اقشار اجتماعی وظیفه خود می داند.


هشت: جریان آزاد اخبار و اطلاعات
رسا به جریان آزاد اخبار واطلاعات باور دارد. آزادی بیان و رسانه‌ها اعم از صوتی، تصویری، مجازی و کاغذی حق شهروندان است. رسا شفافیت درعرصه اطلاع رسانی و رفتار حاکمیت در زمینه‌های مختلف را مطالبه ملی دانسته و تلاش می‌کند تا حاکمیت را در برابر تصمیمات و اعمال خود پاسخگو کند.


نُه: پذیرش تنوع و تکثر آراء و مخالفت با انحصارطلبی
رسا مدافع تنوع و تکثر و تضارب آرا بوده و مخالف هرگونه انحصار طلبی است. رسا در حالیکه سعی‌ می‌کند اخبار و دیدگاه‌های جنبش سبز مردم ایران را پوشش دهد، تلاش می‌کند که از دیدگاه‌ها و جریانهای فکری مختلف که معتقد به استفاده از روش‌های اخلاقی، مسالمت آمیز، مدنی و دمکراتیک برای ایجاد تغییرات در کشور هستند استفاده کند. رسا تنوع فرهنگی و قومیتی را نقطه ی قوت ملت بزرگ ایران تلقی می کند. احترام به حقوق رقبا و مخالفان و حق پاسخگویی برای افراد از اصول اخلاقی و حرفه ای این رسانه می باشد. رسا دیدگاه افراد و گروه‌هایی‌که معتقد به مشی مسلحانه یا جدایی طلبانه هستند یا تغییرات را از راهی جز استقلال ایران دنبال می کنند ترویج نمی کند و از انعکاس دیدگاه های مبتنی بر ادبیات خشن و توهین آمیز خودداری می‌نماید


ده: فرهنگ گفتگو
یکی‌از اهداف رسا، گسترش فرهنگ گفتگو بین اقشار مختلف جامعه می‌‌باشد. گسترش گفتگو در حوزه عمومی ‌می تواند به ارتقای سطح آگاهی‌‌ عمومی و جریان آزاد اطلاعات کمک کند و همچنین زمینه لازم را جهت مشارکت موثر احزاب، تشکل‌ها و نهادهای مدنی و صنفی ، روشنفکران ، اقشار و فعالان سیاسی و اجتماعی و آحاد شهروندان فراهم آورد. رسا بر بازتاب مطالبات و نیازهای اقشار و صنوف کم درآمد مانند معلمان، کارگران و کشاورزان توجه ویژه خواهد داشت.

منبع خبر: جـــرس

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

دفاع از حق

يادتون باشه اينجوري از حق دفاع كنيد....

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin